مروری بر وصیتنامه شهید «یعقوب ابراهیم نژاد»/تنـها آرزویم شهادت است
شهید یعقوب ابراهیم نژاد چهارم مهر ۱۳۴۲ در روستای بمانی تابعه شهرستان میناب چشم به جهان گشود و بیست و چهارم بهمن ۱۳۶۴ در بمباران هوایی سکوی نفتی اسلکه الاُمیه عراق به شهادت رسید و مزارش در گلزار شهدای شهرستان رودان واقع است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی هرمز؛ شهید یعقوب ابراهیم نژاد چهارم مهر ۱۳۴۲ در روستای بمانی تابعه شهرستان میناب چشم به جهان گشود. پدرش ابراهیم، کارگر بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم بهمن ۱۳۶۴ در بمباران هوایی سکوی نفتی اسلکه الاُمیه عراق به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای شهرستان رودان واقع است.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به یگانه منجى عالم بشریت حضرت مهدى و نایب برحقش امام خمینى و با سلام به ایثـارگران جبهه نور علیـه ظلمت و با سـلام و درود فراوان به خانواده هاى محترم شهدا که با خون عزیزان خود نهال این انقلاب را آبیارى کرده اند. خداوندا مرا به تنـها آرزویم که شهادت است برسان. خداوندا شهادت در ره خودت را نصیب من بگردان که بهترین و شیرین ترین مرگهاست . آرى برجنازه ام یک جلدقرآن مجـید بگذارید ودرکنارآن عکس کوچک من وامام عزیزم تا بدانند که این شهید پیرو قرآن بوده و امام. دستهایم را از تابـوت بیرون بیاورید تا مردم بـدانند که چیزى به همراه نــبرده ام. چشــمانم را بازکنید تا کوردلان بدانند که این راه را با دید باز انتـخاب کرده ام نه کورکورانه. برایـم لباس سیاه نپوشید که هیچ وقت امت اسلام سیاه پوش نمى شود. برایم گریه نکنید که شهید شدن گریه ندارد. شکست اسلام گـریه دارد. بهوش باشید که اسلام شکست نخورد، چون گـریه با صـداى بلند روح مرا مىآزارد. خداوند بدنم ضعیف و بارگناهانمبس زیاداست پروردگارا تاقبل از اینکه جانم را نگرفتى گناهانم را ببخش و بیامرز. و تو اى برادرم، کوه باش و همانندکوه استقامت کن مبادا ازشهادت من ناراحت باشید. چون که اگرناراحت باشید ضدانقلاب ازدیدن چنین صحنه اى خوشحال مى شود. پس ازشهادت من خوشحال باش و قلب ضـدانقلاب را سیاه کنید. برادر جان اگرخداى ناکرده ازمن بدى دیده اید یا نافرمانى کرده ام امیدوارم مرا ببخشید و برایم فاتحه بخوانید و برادرزاده هایم امین وعادل را به خوب تربیت کنید و به آنها بگوئید که باید سرباز امام زمان(عج) باشند.آنها را به کلاس قرآن عادت بده و از طرف من از پدرم مغـذرت خواهى کنید چونکه زمانى که به جبهه اعزام شدم او را ندیدم و همین طور از دوستانم اگر بدى از این بنده حقیر دیده اند ، امیدوارم که مرا حلال کنند. و راستى این قطعهشعررا بر روى سنگ قبرم بنویسید.
زیراین توده مغفورسیاه گودگمنام جوانیست که سرپنجه زور
تا قامتش را از جفا داد به باد و نداى بى خبر از عالم دوراندیش
که چنین سرخوش شاد قصر عشرت به تماشا زده
غم این خفته بى جان مرا زکه خواهى برسید زکه خواهى پرسید
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰