ارادت هرمزگانی ها به حضرت ابوالفضل العباس (ع) / قسمت اول
به نام خالق هستی که هرچه داریم از اوست ، نمیدونم باید از کجا شروع کنم برای نوشتن این مطلب ، ولی بزار یه گریزی بزنم به چیزی که این جرقه رو در ذهن من زد تا برم دنبال این مطلب و این گزارش ازشنیدن حرفای همشهریامون شکل بگیره . همیشه هم فضای مجازی ، […]
به نام خالق هستی که هرچه داریم از اوست ، نمیدونم باید از کجا شروع کنم برای نوشتن این مطلب ، ولی بزار یه گریزی بزنم به چیزی که این جرقه رو در ذهن من زد تا برم دنبال این مطلب و این گزارش ازشنیدن حرفای همشهریامون شکل بگیره .
همیشه هم فضای مجازی ، wechat ، watsapp و سایر چیزهایی که امروزه استفاده از اون ها خیلی بین جوونا رواج پیدا کرده بد نیست ، برای مثال یک پیام که تو همین watsapp از طرف مدیر مسئول برای گروه خبری ارسال شد و مبتنی بر این متن بود که دوستان خبرنگار مصاحبه ای را از مردم هرمزگان نسبت به ارادت اون ها به حضرت ابوالفضل (ع) بگیرند ، این جرقه را در ذهن من زد که برای مصاحبه اقدام کنم ، پس همیشه هم این ابزار ارتباطی منفی نیست بلکه بستگی به نوع استفاده خود ما داره .
خب از این چیزا بگذریم و بریم سر اصل موضوع .
شب جمعه دلم خیلی گرفته بود و تصمیم گرفتم برم امامزاده سید مظفر ، تو مسیر یاد پیام مدیر مسئولمون افتادم و با خودم گفتم حالا که دارم به اونجا میرم چه خوبه که چنتا مصاحبه هم با زائرین حرم در خصوص ارادتی که به آقا ابوالفضل العباس دارن بگیرم .
ساعت ۸:۰۰ شب بود که رسیدم به حرم . زائرین زیادی برای عرض ارادت به امامزاده سید مظفر اومده بودن . بعد از اینکه زیارت خودم رو انجام دادم اومدم توی محوطه روی پله ها ایستادم و مشغول تماشای زائرین شدم .
کوچک و بزرگ ، زن و مرد ، پیر و جوان از هر قشری ، با هر قیافه ای برای زیارت به اینجا اومدن .تو فکر بودم که سراغ کدومشون برم برای مصاحبه که چشمم به زوج جوانی خورد که روی پله ها نشسته بودند .
رفتم سراغشون و بعد از سلام و احوالپرسی و معرفی خودم ازشون پرسیدم چقدر حضرت ابوالفضل رو میشناسید ، میخوام هر چی دوست دارید در مورد ایشون بگید بهم .
اون زوج جوان یه نگاهی به هم کردن و خنده نشست روی لباشون . گفتم چی شده ؟ خانم بهم گفت الان که من و شوهرم اینجا کنار هم نشستیم رو مدیون آقا ابوالفضلیم .
این حرفش خیلی برام جالب بود و بهش گفتم چطور مگه ؟ اگه مشکلی نداره برام توضیح بدین .
خانم شرو کرد به تعریف کردن . گفت : من و همسرم آرش تقریبا ۲ سال بود همدیگرو میخواستیم ولی به دلایل مختلف قسمت نمیشد که به هم برسیم تا اینکه حدود ۱۰ ماه پیش یعنی برج ۱۲ سال قبل خیلی دلشکسته و درمونده به امامزاده سید مظفر اومدیم . درست همین جایی که الان نشستیم ، نشسته بودیم و من داشتم گریه میکردم .
یهو یه خانم میانسال اومد پیشم نشست و دست کشید روی سرم و گفت دخترم مشکلی داری ؟ من که انگار منتظر این لحظه بودم به آغوشش پناه بردم و از تهه دلم به گریه کردنم ادامه دادم . یکمی که آروم شدم موضوع مشکلات ازدواجمون رو بهش گفتم .
اون خانم بعد از تموم شدن حرفای من بلند شد و روبروی من و آرش ایستادو گفت : باورتون میشه من که الان حدود ۳۰ سال از زندگیه مشترکم با شوهرم میگذره دقیقا واسه تشکیل زندگی مشترکمون همین مشکلات شمارو داشتیم . ما ۳ سال طول کشید تا بریم زیر یک سقف .
این حرفش یجورایی مثل آب رو آتیش واسم دلداری خوبی بود ، ازش پرسیدم خانم چیکار کردین که مشکلتون حل شد ؟ با یه جمله کوتاه جوابمو داد . گفت : متوسل شدیم به حضرت ابوالفضل . این حرف رو که شنیدم دلم انگار لرزید .
اون خانم خیلی از بزرگیهای حضرت و گره گشایی های ایشون تو زندگیش برامون گفت . حدود یک ساعتی با هم بودیم تا اینکه اون رفت و من و آرش با یه دنیا امید ، همونجا از تهه دلمون متوسل شدیم به آقا ابوالفضل و گفتیم اگه صلاح و خیر هست ما رو به هم برسونه .
شاید باورش براتون سخت باشه ولی کمتر از یک ماه تمام مشکلاتمون حل شد و ۲۰ فروردین ماه امسال ازدواج کردیم و خیلی خوشحالم از اینکه مهریه خودم رو یک سفر به کربلای معلی تعیین کردم و ماه عسلمون هم رفتیم کربلا پابوس آقا .
در ضمن من و آرش از وقتی که ازدواج کردیم هر هفته پنجشنبه میایم به امامزاده سیدمظفر تا هم زیارتی کرده باشیم و هم خاطره خوب اونروز رو واسه خودمون یادآور بشیم .
حرفای خانم که تموم شد ، به همسرش آرش گفتم که شما ساکتی چیزی نمیخوای بگی ؟ آرش با شیرینی خاصی گفت : گفتنی هارو خانمم گفت فقط من میخوام اضافه کنم که ایشالا تصمیم داریم اسم بچمون رو در صورتی که پسر باشه بزاریم ابوالفضل و در صورتی که دختر باشه بزاریم ام البنین که نام مادر حضرت ابوالفضل هستش .
به عنوان یه خبرنگار با اینکه کلی ماجرا دیدم و شنیدم ولی شنیدن این خاطره شیرین از این زوج جوان خیلی برام لذت بخش بود .
ازشون تشکر کردم و براشون آرزوی خوشبختی کردم و ازشون جدا شدم . از شنیدن این ماجرا یه حس خیلی خوب تمام وجودم رو فرا گرفته بود ، من عشق به حضرت عباس رو تو چشم های این زوج دیدم و چقدر خرسند شدم از اینکه تو نسل جوان هم همواره محبت به اهل بیت وجود داره و بر خلاف قصدی که دشمن برای کمرنگ کردن یاد امامان و خاندان رسول اکرم داره این محبت روز به روز در حال افزایش هستش .
پایان قسمت اول / اختصاصی شبکه اطلاع رسانی هرمز / سعید دانشور
با خوندن این مطلب دلم چقدر هوای کربلا رو کرده … ایشالا همتون زائر کربلا شید . ممنون از سایت خوب و پر محتواتون
یا ابوالفضل العباس …
ممنون از ابراز لطف و بزرگواری شما مخاطب خوب هرمز .انشاءا.. با هم کنار حرم ارباب باشیم.التماس دعا